گردشگری

۲۶ ژانویه ۱۹۸۰ من با چند تا لک لک خوشگل از روی سواحل رویایی فیلیپین رد میشدیم که یکهو منو یه جای قشنگ وسط مانیلا تو بغل مادرم پیاده کردن
نمیدونم بخاطر اون لک لکا بود یا بخاطر کلی سفر هوایی با مادرم ،که اسمم رو سپهر گذاشتن
از اون وقت من آلوده سفر شدم
با هرچی که فکرشو بکنی
با کشتی و قایق،هواپیمای بزرگ و کوچولو،ماشین شاسی بلند تا یه سواری درب و داغون،اسب و قاطر تا پای پیاده
۲۵ ساله جدی سفر میکنم
به دنبال حال خوب
به جستجوی فهمیدن زندگی
اینکه چقدر فهمیدم مهم نیست
مهم این بود که دوست داشتم و رفتم که بفهمم
فهم فرهنگها،زبانها،رفتارها،نگاهها و قلبهایی که همه قرمزن اما خیلی فرق دارن
مدتهای طولانیه که آدمهای زیادی رو با خودم به بکرترین نقاط رویایی ایران و خارج ایران میبرم
جاهایی که شاید حتی تو خواب و رویا و فیلمها هم  زیباییش رو ندیده بودن
اما تلاشم اینه که علاوه بر لذت سفر و غذاها و نوشیدنیها و باقی کیفهاش یه چیزی رو گسترش بدم
اونی رو که از خیلی بزرگترا و حرفه ای ترها یاد گرفتم
و اون
گسترش نگاههای جدید به زندگی و آدمهاست.
هربار و در هر سفر خودم بیشتر یاد میگیرم
و دعوت میکنم که همراهام هم چشمهاشون رو بشورن
و یه جور دیگه هم ببینن
هیچکس تنهایی خوشبخت نشده
من تلاش میکنم با سفرهای جذاب جدید نگاههای تازه ای رو خلق کنم
تنها فقط یک راه داریم،
همه با هم به بهشت برسیم…